سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/11/20
6:13 عصر

کاملا معمولی

بدست نازی | admin در دسته

امروز یک روز معمولی بود. نانوایی ها از اول صبح نان می پختند. روزنامه فروشی ها دکه ها شان را باز می کردند. مردم خرد خرد و درشت درشت سرکار می رفتند. خیابان ها گره می خوردند. اتومبیل ها بوق های کش دار و دعوایی می کشیدند و ما جلسه داشتیم. پس می بینید که یک روز کاملا معمولی بود و یک جلسه کاملا معمولی. حرف های پر مغز زدیم. ته جلسه را باز گذاشتیم. از این شاخه به آن شاخه پریدیم. سعی کردیم تظاهر کنیم که کلیشه یک نشریه به سبک کاغذ اخبار را کاملا پذیرفته ایم. ناسلامتی ما دانشجوی ارشد ارتباطاتیم و معنی " در شان" بودن را هم خوب می فهمیم.

از نظر محتوا هم خوب ما در جلسات رساله باز نمی کنیم ببینیم چی واجب است و چی حرام. چون آنقدر کارکشته شده ایم که بدانیم آن واجبات اسلام که حتما باید در نشریه باشند و آن محرماتی که باید از آنها انتقاد کرد کدامند. ضمنا ما چون دانشجو هستیم باید راجع به سوراخ دیوار هم نظر داشته باشیم وگرنه همه می فهمند منفعلیم.

نمی دانم.... فکر کردم چون این مسئله هم مثل خود جلسات کاملا معمولی است لازم نیست آن را بگویم. آخر همه تلاش ما در این جلسات این است که کسی نفهمد ما منفعلیم. حتی اگر نتیجه این باشد که سفارش بدهیم یکی برایمان بنویسد. که البته چنین جلسه ای به خاطر داشتن نتیجه، غیر معمولی است.